x468
x468
قد ی دنیا دلم ُ حالم گرفته حوصله هیچکس ُ هیچ چیز ُ ندارم دلمم ی خونه میخواد که از صبح که بیدار میشم تا خود شب که میخوام سر بذارم رو بالشت و بخوابم غرق در آرامش و خوشبختی باشم .
دیگه نمیتونم خواهر عوضیم ُ تحمل کنم صداش دیدنش مثل شکنجه میمونه واسم بدجور رو اعصابم ِ. چقد دلم میخواست جناب عشق میتونست زودتر بیاد ُ تکلیفمون زودتر روشن میشد .
از این ورم پ.ر.ی.و.د شدم و این بیشتر باعث شده اعصابم بهم بریزه و حساس تر از قبل بشم .
.
.
فردا قراره جناب عشق بیاد با اینکه خیلی دلم براش تنگ شده و دوست دارم ببینمش اما اگر حالم مثل الان و امروز باشه دوست ندارم ببینمش چون دلم نمیخواد بعد از این همه مدت بی حوصله و بی حال برم دیدنش .
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |